پختن آش با اعمال شاقّه!
دیروز یه اتفاق بد دیگه افتاد... می خواستم آش درست کنم... من هیچ وقت آش رشته دوست نداشتم... از اول بارداریم چندین بار هوس آش کردم، مخصوصا توی سرمای زمستون... ولی خب هیچ وقت جور نمیشد که درست کنم، چون تنهایی از پس تدارکاتش برنمیومدم... البته 3 بار آش خوردیم: 1 بار سمیرا جون (همکار مامی) آشی که مامانش پخته بود آورد شرکت و همه خوردیم، بار دوم مامان جون از سنندج درست کرده بود و آورد که خیلی هم خوشمزه بود و کلی خوردم، بار سوم هم، زهرا خانوم (همسایه بالایی) برامون آورد که اونم خیلی خوشمزه بود... تــــــــــــــــــا دیروز که بابی خونه بود و کاری نداشت، گفت که میتونه مواد لازمش رو بخره... بابی صبح همه چیزو خرید و منم تا عصر ...
نویسنده :
مامی
20:48